منتقم خون شهیدان خواهد آمد

ساخت وبلاگ
در پی تعقیب و گریز های مکرر دکتر و سلولهای سرطانی ، بدنم تبدیل به میدان جنگ شده و از لحاظ ظاهر شبیه آبله مرغانی ها شدم. کل بدنم پر از صدها جوش بزرگ شده است. از هر جوش ، اول چرک فراوانی خارج میشود و سپس خونریزی میکنم. خلاصه نجس اندر نجس. نمازی میخوانم آنچنانی با لباس و بدن نجس. خدا خودش قبول نماید.سه شنبه صبح بعد از ویزیت دکتر و نسخه پروتکل جدید شیمی درمانی ، نمیدونم این دل بیقرارم چه خاکی بر سرش شده بود که متلاطم تر از همیشه به این سو و آن سو میدوید. سوار ماشین شدم و بی اختیار خود را بر بالای سر قبر پدرم دیدم. در این فراز و نشیب عجیب در پایین قبرش چمباتمه زدم و همانند یتیمان واقعی به اظهار عجز پرداختم. با او صحبت کردم. اصلا به خیالم هم نگذشت که او در این دنیا نیست. وقتی جوی دلدادگی سرازیر گشت و خدا بینمان به حکمیت ایستاد و دعای او را در حق من و یتیمانم که نوادگان اویند استجابت نمود با آرامشی وصف ناپذیر به سر خاک شهدا رفتم و در انتها بر سر بالین همسر عزیزم ، ققنوسم نشستم و در خلسه ای بینهایت آرام فرو رفتم.چقدر شکر خدا کنم که هنوز خداوند راه رسیدن به آرامش را بر رویم باز نگهداشته است و هنوز راه عشق بازی را برایم میسر قرارداده است.1 - خدا را شکر دوره دوم از مرحله سوم شیمی درمانی شروع شده است. تزریق اول عصر روز سه شنبه 1402/11/10 انجام پذیرفت. الحمد لله فعلا جز درد سوزن پورت وقتی وارد سینه میشود ، همه چیز آرام است و لذت بخش. با یک پمپ 24 ساعته به خانه بازگشتم.خدا رو شکر.2 - خدار را شکر تزریق دوم نیز در کمال آرامش روح و جسم و جان به سلامت گذشت. بهمراه یک عدد پمپ 24 ساعته مجددا به خانه برگشتم. بدون اذن خدا برگ از درختی به زمین فرو نمیاقتد ، حال و روز من نیز بر او عیان است. چون چن منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1402 ساعت: 15:49

امروز در هنگام تزریق تخت بغل دستی من یک پیرمرد تبریزی بسیار خوش برخوردی خوابیده بود. سرطان خون داشت. وقتی بحث شکر کردن پیش آمد ، میگفت اینقدر شکر نکن چون خود خدا فرموده " لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ " و بنابراین مریضی تو را افزون میکند. البته قهقهه میزد و این را میگفت. حالا نمیدانم واقعا همین بود که میگفت و یا نه.هر چه باشد شکر میکنم. هر آنچه او بنویسد و اراده کند ، همان است که شکر دارد.شاکر بودن خود نوعی بندگی کردن و به نوعی عبودیت است. + نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 0:1 توسط حسین عرب  |  منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1402 ساعت: 15:49

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

سفر کرده با خانه من چه کردی ؟

جهان من از گریه ات خیس باران

تو با سقف کاشانه من چه کردی ؟

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ ساعت 13:37 توسط حسین عرب  | 

منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 16:26

باز هم سلولهای شیطون بلای سرطانی بازی در آوردن و به محلی دیگر سرک کشیده اند. در همین رابطه دکتر هم در یک تعقیب و گریز مرگبار به دنبالشون گشته و پیداشون کرده و فعلا در نبرد با هم به سر میبرند. خدا را شکر دوره اول تزریق از عصر روز سه شنبه تا عصر پنج شنبه انجام پذیرفت. فعلا با ضعف جسمانی دست و پنجه نرم میکنم. الحمد لله به آرامی و در کمال آرامش دوره اول به پایان رسید.خدایا شکرت که پشت و پناهمی. + نوشته شده در شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ ساعت 21:45 توسط حسین عرب  |  منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 16:26

در اعصار قدیم پادشاهی بهمراه اعوان و انصارش از منطقه ای عبور میکرد. کوهی دید یکه و تنها که منحصرا از صخره ها ساخته شده بود. وزیرش را صدا کرد و گفت بر بالای این کوه برایم کاخی بنا کن که از دستبرد نابخردان در امان باشم. پس از مدت زمانی وزیر اعلام کرد که کار ساختن کاخ به پایان رسیده است و منتظر قدوم مبارک به جهت افتتاح میباشد.پادشاه برای افتتاح به کاخ رفت و پله های فراوانی را بالا رفت تا به دروازه کاخ رسید. در حین بازدید از کاخ متوجه استخری در حیاط کاخ گشت. به وزیرش گفت چگونه در بالای کوه به این بلندی میتوانی آب را هدایت کنی تا این استخر پر گردد؟وزیر گفت : این استخر بر اساس محاسبات ساخته شده است. هزار مشک آن را پر میسازد. بنابر این به هزار سربازتان امر کنید به پایین کوه رفته و از آن رودخانه مشک هایشان را پر نموده به اینجا بیاورند. پادشاه امر نمود و سربازان به پایین رفته و مشک ها را پر نموده و به بالا برگشتند. امر شد که مشکهایتان را در استخر خالی نمایید. هیچ کدام از سربازها حرکتی نکردند. آنجا معلوم گشت که هر کدام از سربازان در پنهان قلب خود فکر کرده بود این مسیر طولانی و سختی بالا بردن مشک پر از آب سزاوار نیست. البته هزار مشک پر و 999 مشک پر و یک مشک خالی را کسی نخواهد فهمید. همه هزار سرباز همین را اندیشیده بودند. پس تمام هزار مشک خالی به بالا آمده بود.وقتی هزار نفر روی یک مسئله فکر کنند و بر اساس خودمحوری نظر بدهند همین خواهد شد. کمی به اطرافمان نگاه کنیم عینیت این داستان ملموس و در دسترس یافت میشود. در این بازار آشفته ما هزار نفر :برای رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی ....در رعایت قوانین در بیمارستان ها توسط کارمندان شریف ... و قص علیهذا ... + نوشته شده در دوشنبه نهم منتقم خون شهیدان خواهد آمد...
ما را در سایت منتقم خون شهیدان خواهد آمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanarabo بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 16:26